آخرین اخبار
کد مطلب: 80036
دولت تدبير و بي تدبير در عرصه فرهنگ/در دوره اصلاحات خيانت فرهنگي رخ داد/بار مقاومت در عرصه فرهنگ بردوش هسته هاي مقاومت مردمي
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 1623

محمدرضا يقيني رئيس کانون انديشه جوان در گفت‌وگويي مشروح با خبرنگار شبکه اطلاع رساني دانا به بررسي و واکاوي مسائل فرهنگي در کشور پرداخت که متن کامل اين گفت‌وگو به شرح ذيل است:

سؤال: با توجه به شکل گيري کمپين هايي نظير آزادي هاي يواشکي( عکس هاي بدون حجاب که در فضاي عمومي گرفته شده است) و جام جهاني بدون سانسور( فشار بر روي صدا و سيما براي نمايش تمام بازي هاي جام جهاني بدون حذف کردن چهره تماشاگران)  و .... در فضاي مجازي و همچنين شکل گيري گروه هايي که در سطح جامعه به صورت زير زميني و غير رسمي فعاليت غيرقانوني مي کنند. آيا اين طور به نظر نمي رسد که روند حرکتي جامعه ما ( بويژه جوانان) به سمت انحراف از ارزش هاي فرهنگي و ديني مي رود؟

سابقه تاريخي جامعه ما نشان مي دهد که برآيند حرکت جامعه ما هميشه به سمت معنويت بوده است. به دليل اينکه ما يک بنيان هايي در جامعه داريم که اين بنيان هاي فرهنگي به مثابه ستون هايي هميشه سقف بنياد معنويت شيعي را در جامعه ما سرپا نگه داشته است، حتي اگر بخش هايي از اين ساختمان در دوره هايي دچار ريزش شده باشد ولي اين ستون ها اصل بنا را سرپا نگه داشته است و فرصتي را ايجاد کرده است که در دوره هاي تاريخي متأخرتر از آن دوره ريزش، دوباره اين بنيان معنويت شيعي به نحوي تجديد بنا و بازسازي شود.

به عنوان نمونه اگر دوران طاغوت مورد بررسي قرار مي گيرد، مشاهده مي شود که افراد ظاهرا فاسدي که قسمتي از جامعه را تشکيل مي دادند يک لايه زيرين معنوي در وجودشان بود و نمود اين معنويت در رفتارهاي ايشان بروز پيدا مي کرد. هرچند عده اي از آنها مورد اعتماد و اتکاي رژيم پهلوي بودند اما باز هم گرايشهايي دروني به سمت معنويت شيعي داشتند. درنتيجه، اين ستون ها در دوره هاي مختلف تاريخي اجازه نداده است که اين بناي معنويت شيعه در جامعه فرو بريزد.

يکي از اين ستون ها که مهمترينش هم هست، مسأله محبت اهل بيت است. به طوري که حتي اگر يک دوره اي در جامعه، رابطه مردم ايران با روحانيت ضعيف شده باشد کما اينکه اين اتفاق در بخشي از دوران پهلوي روي داد (البته اين رابطه باقي بود ولي در مواردي دچار ضعف شده بود و نمي توان مدعي شد که اين رابطه به طور کلي آسيب ديده است) اما ارادت و محبت مردم به سيدالشهدا همچنان قوي باقي مانده است و کساني که در گفتار، رفتار، قضاوت و سبک زندگي شان دل خوشي از روحانيت نداشتند، اما ارادت شان به حضرت سيدالشهدا را حفظ کرده اند. بنابراين مشخص مي شود که حرکت طبيعي جامعه ما هميشه به سمت معنويت بوده است.

اگرچه ممکن است که در افراد يک اقتضاي طبيعي به سمت ارضاي غرايز وجود داشته باشد که خود اين مي تواند زمينه ساز و بستر فساد باشد، اما شخصيت اجتماعي مردم ايران به طور طبيعي متمايل به سمت معنويت شيعي بوده است. بنابراين اگر در زماني هم ما مي بينيم، حرکت به سمت معنويت کند شده و يا جامعه در جهت مقابل اين معنويت شيعي حرکت کرده است، در واقع اين حرکت جبري بوده است و يک عاملي خارج از فرهنگ و حرکت طبيعي جامعه ايراني، جامعه را به آن سمت و سو سوق داده است. به عنوان مثال در دوران پهلوي اول عواملي مانند سرنيزه، زندان و سياه چال و نظاير اينها که ابزارهاي تباهي گستري رضاخان بوده اند، جامعه را به اين سمت و سو سوق مي دادند و در دوران پهلوي دوم نيز جامعه در يک مسيري قرار گرفته بود که هرچند با آن شدت عمل دوران رضاخان عمل نمي شد ولي بسياري از مردم به اين نتيجه رسيده بودند که در صورت تن ندادن به فساد، چرخ زندگي شان نمي چرخد(چرا که خود را ناچار به تعامل با دستگاه هاي هم گفتمان با رژيم پهلوي مي­ديدند) که اين فساد به زور  ديکتاتوري بر جامعه حاکم شده بود.

در مجموع مي توان گفت اگرچه يک حرکت سينوسي در سرعت حرکت جامعه ما به سمت معنويت وجود داشته است، اما جامعه ما هميشه به سمت معنويت شيعي حرکت مي کرده است. و اگر نموداري اين حرکت را ترسيم نمايد پيکان آن رو به بالا خواهد بود.

سؤال: به نظر مي رسد که جوانان در جامعه ما به 3 گروه تقسيم مي شوند: 1- مذهبي 2 -غير مذهبي 3- افرادي که در درون( خلوت) خود پايبند و معتقد به ارزش هاي فرهنگي و ديني هستند اما در ظاهر و جلوه بيروني تمايلي به ارائه چهره اي مذهبي ندارند. سؤال ما راجع به علل شکل گيري گروه سوم است؟

اگر که در يک گستره جهاني به اين موضوع نگاه شود در مي يابيم که در حال حاضر، امپراطوري سرمايه در بخش مهمي از جهان درحال حکومت کردن است. اين امپراطوري يک بستري را براي بسط تسلط خود فراهم کرده است که آن بستر هم مدرنيته است و سلاح بسط اين امپراتوري هم، رسانه هاي جمعي است در اين رسانه­ها ادعايي القا و تلقين مي­شود که آن ادعا عبارت است از اين که: «انسان هر چه برهنه تر باشد پيشرفته تر و کمال يافته تر است» اين ادعا در قالب يک استدلال  با دو مقدمه بيان مي شود که مقدمه اول( صغري) اين است که: «يکي از مظاهر مدرنيته، روابط خارج از چارچوب اخلاق و خارج از چارچوب دين در زمينه روابط انساني است»، که اين ترديد ناپذير است. و مقدمه دوم( کبري) نيز اين است که «هرچه از مظاهر مدرنيته باشد، علمي، مطلوب، انساني و پيشرفته هم هست، به اين معني که مدرنيته برابر است با پيشرفت، انسانيت؛ علمي و پيشرفته زندگي کردن»، که کليت اين گزاره، دچار اشکال است. نتيجه اين دو مقدمه هم اين است که اگر شما بخواهيد به يک زندگي مطلوب، علمي، مدرن و پيشرفته دست پيدا کنيد، بايد اقلا در ظاهر متمايل به برهنگي باشيد. اين استدلال دچار مغالطه کلي نمايي در کبراست و به همين دليل به نتيجه اي دروغ منتهي شده است .

سلاح امپراطوري مدرنيته برخلاف امپراطوري هاي گذشته که سلاحشان گرز و درفش بوده است، رسانه است. کشندگي اين سلاح هم، در ظاهر مشخص نيست و فقط انسان هايي که اهل تأمل و نگرش عميق هستند، متوجه دهشتناکي و کشندگي آن مي شوند. اين امپراطوري کاپيتاليسمي( سرمايه سالاري و حاکميت و محوريت سرمايه در زندگي) که به مثابه يک انگلي، با ابزارآلات سخت يا نرم، شيره جان بشريت بر روي زمين را مي مکد به شدت از رسانه که يک ابزار نرم در اعمال قدرت است استفاده مي کند. و از طريق اين رسانه اين طور تبليغ مي کند که هرچه شما مدرن تر باشيد، انساني تر رفتار مي کنيد، علمي تر زندگي مي کنيد و پيشرفته تر هستيد.

درواقع مدرنيته يک مصداق دروغيني را براي پيشرفتگي بشر تعريف کرده است و اين مصداق، خلاف جهت روبه کمال و پيشرفت فطري بشر است به دليل اينکه کاپيتاليسم رسانه اي اين گونه وانمود مي کند که پيشرفت بشر فقط در مدرنيته تحقق پيدا مي کند و بس؛ اگر مي خواهيد مدرن باشيد بايد برهنه باشيد حال اين برهنگي مي تواند در پوشش يا در منش باشد. بنابراين در اجتماع که مخاطبان اين رسانه است يک نوع شرمندگي براي گرايش به معنويت بوجود خواهد آمد به اين مفهوم که اگر شخصي بخواهد در اين جامعه گرايش به معنويات داشته باشد از اين تمايل خود احساس شرمندگي مي کند لذا اين گرايش را در درون خود مخفي مي کند و در عيان، ظاهر خود را مدرن و معنويت گريز جلوه مي دهد.

البته در ايدئولوژي هاي غربي و همچنين در الهيات مدرن در مورد اين که معنويت و دين، يک امر شخصي باشد تئوري سازي شده است. اما در جامعه ايراني، اغلب جوانان ما اين نگرش را نسبت به دين و معنويت ندارند ولي گاهي افرادي در عمل اين گونه زندگي مي کنند، با اينکه اصلا با اين الهيات و ايدئولوژي مدرن که دين را امري شخصي مي داند آشنايي ندارند و اگر با آنها راجع به اين نگرش هم صحبت کنيم ممکن است مخالف آن باشند. بنابراين رفتار هاي اين چنيني مي تواند ناشي از همان احساس شرمندگي باشد که فضاي رسانه اي ايجاد کرده است. اگرچه اقليتي هم ممکن است به دنبال دست و پا کردن يک مبناي تئوريک و شبه فلسفي براي اين رفتار خود باشند.

عامل ديگر در اين اتفاق گرايش طبيعي جوان به غرايز است و اين گرايش به غرايز باعث مي شود که يک جوان علي رغم اين که گرايش باطني به معنويات دارد، دچار يک نوع تعارض شود. يعني از يک طرف تمايل به ارضاي غرايز دارد و از جهت ديگر تمايلات معنوي دارد. مي توان گفت شخصيت غالب جوانان ايراني اين طور نيست که مانند حيوانات صرفا تمايل به غرايز داشته باشند، در حالي که بسيارند جوانان غير ايراني و غير متدين که دور از تربيت معنوي اند و فقط به ارضاي غرايز مي انديشند. به طور مثال مشاهده مي شود که يک جوان 17، 18 ساله در يک کشور غربي، با در دست گرفتن يک سلاح خودکار وارد فضاي مدرسه يا دانشگاه مي شود و دوستان و هم شاگرديانش و يا حتي بچه هاي خردسال را به رگبار گلوله مي بندد که در مورد چنين افرادي بايد گفت که فطرت انساني تقريبا در او مرده است يا دست کم- با مقياس کمي- به سمت صفر ميل مي کند. اما اين گونه موارد در جوانان مسلمان يا شيعه در نقاط مختلف جهان و اکثر قريب به اتفاق جوانان ايراني وجود ندارد، مگر آنهايي که به دليل وجود همين رسانه ها  خيلي تحت تأثير فرهنگ مدرن قرار گرفته باشند که کساني که تا اين حد متأثر از آن فرهنگ باشند اقليت بسيار ناچيزي در جامعه ما را تشکيل مي دهند.

اين بستر شخصيتي که تمايل به غرايز و معنويت توأمان در جوان وجود دارد، او را در يک برزخ طبيعي قرار مي دهد و باعث مي شود که ما مشاهده مي کنيم جوان ما با وجود گرايش هاي معنوي، تظاهرات غير ديني هم دارد.

عامل ديگر اين است که جوان به صورت فطري تمايل به زيبايي دارد و ما درمقابل، زيبايي متناسب با آن شخصيت معنوي را ارائه نکرديم. پس يک زيبايي نامتناسب با آن شخصيت معنوي، مطلوب اين جوان قرار گرفته است و درنتيجه چون ما کالاي حقيقي را به بازار ارائه نکرديم، آن کالاي تقلبي جاي آن را گرفته است.

عامل ديگر هم يک تفکر شبه صوفيانه انحرافي است که براساس آن اين گونه القا مي شود که هر قدر فرد گرايشهاي معنوي خود را مخفي کند، بهتر است، اين تفکر شبه ملامتي است. اين تفکر را نيز همان امپراطوري رسانه اي کاپيتاليسمي ترويج مي کند به اين دليل که آنها مي دانند تعدادي از جوانان مشرق زمين تسليم آن دعوت معنويت گريز و معنويت ستيز نمي شوند و در مقابل آن مقاومت مي کنند در نتيجه طبيعي است که براي جداکردن اين گروه از معنويت، بايد اين عقيده را ترويج کنند و براي اين مسأله تئوري پرداز تربيت کنند.

ما در حال حاضر افرادي را داريم که تحت عنوان متفکر و فيلسوف در ايران و خارج از ايران در قالب چارچوب تشيع و يا خارج از آن، خود را داعيه دار معنويت سنتي معرفي مي کنند. اما وقتي که در اين معنويت سنت گرا تأمل مي کنيم، متوجه مي شويم که اين معنويت سنت گرا به مخفي کردن امور معنوي و در فضاي اجتماعي بيروني به مدرن زندگي کردن دعوت مي کند. و اين گونه القا مي کند که: «اگر مي خواهيد از فضاي زندگي اجتماعي عقب نيفتيد بايد مدرن باشيد و البته اين نوع زندگي به رشد معنوي شما هم کمک مي کند». القاء اين تفکر انحرافي به جوانان باعث مي شود که جوانان با اينکه دلداده به معارف ديني هستند، نمي خواهند اين را در ظاهر بروز دهند و ظاهرشان، ظاهر ديني نيست. در حالي که وقتي به توصيه هاي اخلاقي داعيه داران و پرچم داران حقيقي معنويت مانند: علامه طباطبايي، حضرت آيت الله بهجت و در رأس آنها حضرت امام خميني مراجعه مي کنيم درمي يابيم که اولين قدم در خود سازي را، اصلاح ظاهر مي دانند و آن را مقدمه  اصلاح باطن مي شمارند، چرا که ظاهر انسان در باطنش تأثيرگذار است.

اما داعيه داران دروغين معنويت، که بعضي از آنها حتي در آمريکا و کشورهاي غربي نيز ساکنند و نسخه هاي معنوي، در قالب فضاي مجازي و يا نشر مکتوب براي جوانان ما صادر مي کنند و کتاب هاي اينها نيز در تيراژ بالا منتشر مي شود و به آنها لقب هايي نظير فيلسوف يا متفکران معناگرا مي دهند مروج يک نگرش ملالتي و جامعه گريز در معنويت اند و در نتيجه آن، عده اي به دليل اينکه تمايل غريزي به سمت برهنگي در پوشش و منش دارند اين گونه تفکرات را براي توجيه رفتار خود بهانه مي کنند؛ هرچندکه امکان دارد اصلا از پايه هاي فکري اين عقيده مطلع نباشند.

سؤال: در حال حاضر جامعه ما جمعيت جواني دارد؛ آيا در عرصه هاي گوناگون( خانواده، مدرسه يا دانشگاه و اجتماع) پايه هاي فکري و عملي مناسبي( منطبق با ارزش هاي فرهنگي و اسلامي) براي اين قشر طراحي شده است؟ سطح توقعات ما نسبت به کاري که براي اين قشر انجام داده ايم چقدر بايد باشد؟

نهادهايي هستند که جنبه حاکميتي دارند و دلسوزانه، علمي و عميق فکر و برنامه ريزي کرده اند و در اين عرصه مشغول فعاليت هستند اما قدرت اجرايي آنها در جنبه هاي سخت افزاري کم است. همچنين نهادهاي مردم نهاد که به طور مثال با ايجاد کانون هاي فرهنگي در مساجد يا مکان هاي ديگر، مشغول فعاليت هستند. تعاون و همکاري اين دو گروه، انسان را به ياد مقاومت قهرمانانه در خرمشهر مي اندازد که در آن گروه هاي مقاومت مردمي و نهادهاي دلسوز و دغدغه مند حاکميتي حضور دارند اما حمايت کافي از اينها صورت نمي گيرد. با در نظر گرفتن اين شرايط و همچنين سالها تدارک منسجم، منظم و برنامه ريزي شده دشمن با دريافت تلفات وکشته هاي زياد از ما در حوزه فرهنگ ( به تعبير مقام معظم رهبري "دشمن يک شبيخون فرهنگي به ما زده است و دارد قتل عام فرهنگي مي کند") ، متوجه مي شويم که فقط معجزه مي توانسته فرهنگ ما را از نابودي نجات دهد و اگر بخواهيم با رسم يک خط و نمودار روند حرکتي مان را در اين زمينه رسم کنيم، درمي يابيم که روند رو به رشدي را طي نموده ايم و برآيند حرکت ما رو به جلو بوده است و ما مي توانيم اين را در فضاي جامعه نيز ببينيم، به طور مثال حضور ميليون ها جوان در مراسم اعتکاف، حضور پرشور جوانان در جشن هاي اعياد شعبانيه، حضور گسترده جوانان در مراسم احياي شب هاي غير از ليالي قدر در  ماه مبارک رمضان و در چند شب آينده، به طور حتم شاهد حضور گسترده جوانان در مراسم احياي شب هاي قدر خواهيم بود. نمونه ديگر آن، حمايت قاطبه جوانان کشور از نظام جمهوري اسلامي است که قطعا کسي با نيت غير ديني نمي تواند از نظام جمهوري اسلامي دفاع کند زيرا در نظام جمهوري اسلامي حاکميت، ديني است و اگر کسي انگيزه هاي دروني ديني نداشته باشد اين کار را انجام نخواهد داد.         (مباحثي نظير کيک و سانديس و سهميه ويژه  هم به لطيفه هايي شبيه است که از اول انقلاب مطرح بود و موجبات انبساط خاطر را فراهم مي کند و ما اطمينان داريم که اينگونه مطالب به هيچ عنوان واقعيت ندارد.) بنابراين زماني که ما حضور پرشور مردم و علي الخصوص جوانان( با چهره ها و ظواهر گوناگون و نه از يک قشر خاص) را در راهپيمايي هاي مختلف و همچنين در مراسم استقبال از مسئولين در استان هاي مختلف و حمايت و تمايل آنان نسبت به حاکميت اسلام در نظام جمهوري اسلامي را مي بينيم به اين نتيجه مي رسيم که پيوند جوانان ما همچنان با معنويت استوار است. اين جوانان کساني هستند که سالهاي دهه 1360، اوايل انقلاب و همچنين جنگ تحميلي را نديده اند و اين نشان مي دهد که ما در حال پيشروي هستيم و اين از اعجازهاي دوران ماست.

دستگاه رسانه اي غرب به شدت با ابزارهاي مختلف و جذاب و با استفاده از تکنيک هاي علمي، جوانان را به جهتي خلاف معنويت دعوت مي کند. اما در جهان و ايران، خلاف آن جهتي که امپراطور رسانه اي سرمايه سالار تبليغ مي کند، حرکت صورت مي گيرد و اين به معناي آن است که اين سلاح کند شده است و حتي در مواردي کساني که در جبهه عدالت طلبي هستند، اين سلاح را از دشمن گرفته و رو به سوي دشمن شليک کرده اند و در نتيجه اين مقاومت شگفتي ساز، پيروز شده و پيشروي کرده اند و اين چيزي جز اعجاز قرن نيست و مي توان اينگونه درک کرد که تدبير امور عالم توسط يک حقيقت معنوي فرا مادي رقم مي خورد. (از اين جهت جهان را مطرح کردم که با در نظر گرفتن جريان بيداري اسلامي در کشورهاي اسلامي و همچنين جنبش هاي مخالف کاپيتاليسم در ساير نقاط جهان که ممکن است انگيزه معنوي هم نداشته باشند، اما از آن جهت که عدالت طلبانه است با ما موضع مشترک دارند. به طور کلي عدالت طلبي پيش از آنکه سخن هر شخص يا گروهي باشد، سخن دين است. به طوري که خداوند متعال در قرآن کريم و در سوره حديد مي فرمايد: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ  وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ الميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسط» يعني «ما پيامبران را فرستاديم وکتاب و ميزان را قرار داديم تا مردم قسط و عدالت را برپا کنند.» واين آيه اين مفهوم را مي رساند که قرار نيست پيامبران به زور عدالت وقسط را پياده کنند اما اين دعوت از جانب پيامبران وجود دارد و اين بستر سازي و امر به معروف و نهي از منکر از جانب انبيا وجود دارد و فلسفه وجودي حاکميت ديني نيز همين است، که انسان ها را دعوت کنند به سوي بهشت و اگرحاکميت نخواهد دعوت به بهشت کند، به طور کلي فلسفه وجودي حاکميت ديني زير سؤال خواهد رفت و ديگر حاکميت ديني و حاکميت غير ديني معنا ندارد و ديگر اصلا لزومي ندارد ما ادعاي جمهوري اسلامي داشته باشيم، بلکه در مقابل، وظيفه تمام ارکان حاکميت ديني چه در مقوله اجرايي، چه در مقوله قانون گذاري و چه در مقوله قضايي و نظارت بر اجراي قوانين اين است که افراد جامعه به سمت معنويت سوق داده شوند و نخستين نمود اين معنويت، اقامه قسط است. و اين اقامه قسط مقدمه ايست براي حرکت جامعه به سمت ملکوت)

سؤال: دولت فعلي (به عنوان يک نهاد مرجع در برنامه ريزي و تصميم گيري) چه رويکردي را نسبت به فرهنگ اتخاذ کرده است؟

فضاي کل جامعه رو به سوي پيشرفت است و اينکه آيا سياست هاي دولت نيز کمک مي کند به اين پيشرفت يا خير نيز حائز اهميت است.

در دوره سازندگي و اصلاحات يک جاهايي کم کاري ها و غفلت هاي فرهنگي بود و يک جاهايي هم متأسفانه خيانت هاي فرهنگي اتفاق افتاد. ما در دوره سازندگي، سياست زدايي و امنيتي کردن فضاي دانشگاه ها را شاهد بوديم، همان موقع مقام معظم رهبري فرمودند: "خدا لعنت کند کساني را که فضاي دانشگاه ها را غير سياسي کردند"

زماني که فضاي دانشگاه غير سياسي مي شود، غير فرهنگي نيز مي شود. سياست زدايي يعني دغدغه زدايي از دانشجو و زماني هم که از دانشجو دغدغه زدايي شود، دانشجو رو به غرايز مي آورد. وقتي دغدغه هاي انساني مطرح نباشد خود به خود دغدغه هاي حيواني مطرح مي شود و اين سبب مي شودکه فضاي نسبتا معنوي دانشگاه ها در سال هاي دهه 60، به يک فضاي دچار معنويت ضعيف( اگر نگوييم غيرمعنوي و معنويت گريز) در دهه 70 تبديل مي شود. مشاهده مي شود که در دانشگاه از يک طرف دغدغه زدايي مي شود، ايدئولوژي زدايي مي شود و تريبون در اختيار افرادي قرار مي گيرد که ليبراليسم را تبليغ مي کنند و از طرفي نه به صورت نظري و نه به صورت عملي، از جريان دانشجويي اصيل انقلابي در دانشگاه ها حمايت نمي شود و حتي با آنها سرکوب گرايانه برخورد مي شود( هم در دانشگاه و هم در فضاي جامعه با کساني که دغدغه معنويت داشتند، سرکوب گرانه برخورد مي شد) به طور مثال ما برخوردي را که با شهيد آويني در مديريت صدا و سيماي آن زمان شد را به ياد داريم، اين برخورد نشان مي داد که هرگونه نقد توسعه غربي و نقد مدرنيته، نقد دولت و جمهوري اسلامي محسوب مي شود. حتي به خاطر دارم، طرفداران اين روش در دانشگاه ها و اين منش در فضاي جامعه، کساني( عناصر انقلابي) را که معنويت زدايي شهرداري آن روزگار  از جامعه را مورد نقد قرار مي دادند( اتفاقاتي که در فرهنگسراي تازه تأسيس مي افتاد) ضد ولايت فقيه معرفي مي کردند. با اين استدلال که شهردار مورد تأييد رئيس جمهور است و رئيس جمهور نيز تحت حمايت رهبري است و انتقاد از شهرداري برابر است با انتقاد از ولايت فقيه. در حالي که حمايت ولي فقيه از دولت و رئيس جمهور، به معني حمايت از همه جزئيات عملکرد دولت ها نيست. چنانکه در همه دولت ها، چه در زمان امام و چه در زمان مقام معظم رهبري اين حمايت وجود داشته است. ولي اين به معني اين نيست که نقد منصفانه و دلسوزانه از مسئولين دولتي انجام نشود، ولي متأسفانه در آن دوران اين فضا حاکم بود.

در دوران اصلاحات نيز مي ديديم که در دانشگاه ها، تعمداً دانشجويان به ايدئولوژي ها و مکاتب دين ستيز دعوت مي شدند و در واقع در دانشگاه براي آنچه که برهنگي در روش و منش بود تئوري سازي مي شد و اين تئوري در اختيار دانشجو قرار مي گرفت و ترويج سکولاريزم، پلوراليسم و فمنيسم به صورت گسترده اي در بين جوانان و در متن جامعه صورت مي گرفت.

در دوره بعد از اصلاحات که اميد بود اتفاق تازه و خوبي بيفتد، متأسفانه از اين فرصت استفاده کافي نشد و به يک سري اقدامات ظاهري اکتفا شد. مثلا اسلامي سازي دانشگاه ها تا حد زيادي محدود به اين شد که کلاس هاي درس دانشجويان دختر و پسر را از هم جدا کنند، در حالي که آن فضاي غير اخلاقي که در دانشگاه ها پيش مي آيد، خيلي از اوقات بين دانشجويان دختر و پسر در فضاي کلاس درس نيست، بلکه در کافي شاپ و فضاي سبز دانشگاه رخ مي نمايد.

در آن دوره بايد به سمت اسلامي شدن محتواي علمي دانشگاه ها حرکت مي شد، اما با حرکت هاي اندکي که صورت گرفت نتيجه قابل مشاهده اي گرفته نشد.

بايد براي ترويج معنويت براي جوانان در بطن جامعه برنامه ريزي و اقدام مي شد، که به يک سري اقدامات خيلي سطحي و گاهي کوته بينانه بسنده شد.

به جاي اينکه عمق بينش ديني در جامعه بوجود بيابد، به صورت نابجا براي افرادي که لازم نيست مقدس شمرده شوند و شايد مقدس هم نباشند (هرچند ممکن است آدم خوبي هم باشند)، تقدس تراشي صورت گرفت.

در يکي از بستر هاي مفيد براي ترويج معنويت در جامعه که بحث مهدويت بود، اگر نگوييم سوء استفاده صورت گرفت، اما استفاده بسيار ناشيانه اي انجام شد.

نتيجه عيني و عملي اين گونه اقدامات، معنويت گريزي خواهد شد به دليل اينکه اين گونه اقدامات در حقيقت گل زدن به خودي است؛ به اين معني که به جاي ترويج معنويت در جامعه نتيجه معکوس مي گيريم و حتي اگر ما نيت خير هم داشته باشيم اما در عمل به دشمن خدمت مي کنيم. البته اقدامات خوبي هم صورت گرفت اما متناسب با اقدامات سخت افزاري نظير: احداث راه، سد، مسکن، نيروگاه و ساير زيرساخت هايي که در اين دولت به صورت مجاهدانه اي صورت گرفت، نبود و همانطور که در ابتداي آن دوره مقام معظم رهبري فرمودند "مقوله فرهنگ مظلوم است و سعي بشود از اين مظلوميت خارج شود" اما باز هم اقدامات لازم صورت نگرفت و مقوله ي فرهنگ همچنان مظلوم ماند.

بنابراين زماني که ما براي مقوله فرهنگ به صورت اساسي اقدامي انجام ندهيم، ظواهر مذهبي نيز بهبود پيدا نمي کنند و متأسفانه در آن دوره يک تفکر اشتباهي تبليغ شد که در حال حاضر نيز آن تفکر در حال تبليغ شدن است و آن اين است که درباره مقولات فرهنگي و به عنوان نمونه مسأله حجاب، نبايد ما برخوردهاي سخت داشته باشيم و فقط بايد برخوردهاي فرهنگي داشته باشيم. سؤال من اين است که آيا مسائل فرهنگي اهميتشان از کمربند ايمني يا توقف پشت چراغ قرمز کمتر است؟ نيروي انتظامي توانست پس از چندين سال که در زمينه اعمال قانون با متخلفين، صرفا برخوردي سخت و در مواقعي خشن بروز مي داد با استفاده توأم از ابزار سخت مانند جريمه و توقيف خودرو و نيز ابزار نرم (فرهنگي) نظير پويانمايي و برنامه هاي تلويزيوني مردم را ملزم به رعايت قوانين کند به طوري که مردم غالباً حتي در غياب مأمورين نيروي انتظامي هم خود را ملزم به رعايت قوانين مي دانند. بنابراين نيروي انتظامي علاوه بر روشن گري و فرهنگ سازي در زمينه اعمال مقررات، ضمانت اجرايي آن را هم که ابزار سخت بود، داشت. منتهي در اين هشت، نه سال اخير با وجود آمادگي لازم نيروي انتظامي در برخورد با معضلات فرهنگي، اجازه فعاليت به آن داده نشد. هرچند که مشکلات و ايراداتي هم در کار نيروي انتظامي بود، اما اين درست نيست که اگر به شجره طيبه اي آفت زد آن را از ريشه درآوريم بلکه بايد آن را آفت زدايي کرد ولي متأسفانه اين اتفاق نيفتاد و ما شاهد بوديم که نهادهاي مسئول نيز، جايگزين فرهنگي براي آن نداشتند و هرکدام تلاش مي کردند تا مسئوليت را از سر خود باز کنند و يا بار آن را بر عهده ي ديگري بيندازند و درنتيجه نه برخورد سخت و نه برخورد نرم و فرهنگ سازي در خصوص اين مسائل صورت نگرفت.

در دولت فعلي نيز متأسفانه يک موضع گيري صريحي از سوي دولت نمي بينيم، در مقوله توليد مشاهده شد که رئيس جمهور محترم در يکي از سخنراني هاي اخير خود گفتند که "ما يک بسته حمايتي داريم و دولت در مقوله هاي اقتصادي برنامه ريزي دارد و قصد دخالت در امور را دارد" و نشان داد که نسبت به مسائل اقتصادي دغدغه مند است. اما در مقوله فرهنگ صدايي که از سوي دولت شنيده مي شود اين است که بايد فرهنگ را به حال خودش وابنهيم؛ با اين بهانه که در 35 سال گذشته دخالت کرديم و نتيجه اش وضعيت فعلي شد. اما بايد بگوييم که روش دخالت غلط، به مستلزم غلط بودن اصل دخالت نيست و همچنين بايد ببينيم اگر دخالتي نمي شد در آن صورت چه اتفاقي واقع مي شد؟؟ به عنوان نمونه شايد بخشي از عوامل پيدايش نا امني در سوريه به وانهادن مسائل فرهنگي باز مي گردد.  اين که گفته مي شود جامعه خودش مي تواند تشخيص بدهد چه فيلمي مناسب است و چه فيلمي مناسب نيست، چه کتابي مناسب است و چه کتابي مناسب نيست، چه موسيقي مناسب است و چه موسيقي مناسب نيست؛ مصاديق وانهادن فرهنگ به حال خودش است.

اما سؤال من اين است که چرا اين کار را در مقوله دارو انجام نمي دهيد؟ چرا اين کار را در مقوله تغذيه انجام نمي دهيد؟ آيا اهميت فرهنگ کمتر از اين مقولات است؟ اگر مسئولين دولتي ما اهميت مقوله فرهنگ را کمتر از غذا و دارو مي دانند، بايد به خاطر اين نوع نگرش دولت به فرهنگ تأسف بخوريم. اما اگر اينچنين نيست و اهميت مقوله فرهنگ را کمتر از غذا و دارو نمي دانند، حداقل بايد کارهايي را که براي غذا و دارو انجام مي دهند، براي فرهنگ نيز انجام بدهند. مقام معظم رهبري در ديدارشان با نمايندگان خبرگان رهبري فرمودند: "آن موقعي که دولت اعتقاد داشت همه اقتصاد بايد در دست دولت باشد من اين اعتقاد را نداشتم و دولت بايد اجازه دهد که مردم کار اقتصاد را در دست بگيرند ولي اين به معني حذف نظارت دولت نيست و به معني اين نيست که اگر به حضور دولت نياز بود، وارد عمل نشود". ايشان در مقوله فرهنگ نيز اين نتيجه را گرفتند که "ما نبايد کانون هاي فرهنگي را ببنديم و جلوي نهاد هاي مردم نهاد فرهنگي را بگيريم ومانع فعاليتشان شويم بلکه بايد در مقوله فرهنگ نيز مانند سياست، مردم سالاري حاکم باشد".

مردم سالاري يک پشتوانه نظري در نظام اجتماعي اسلام دارد. مردم سالاري و جمهوريت از متن اسلام برآمده است و اين نوع نگاه مدني ريشه در مدينه النبي دارد و مقام معظم رهبري در سال 77 در دانشگاه تهران فرمودند که "من براي چنين جامعه مدني که ريشه در مدينه النبي دارد، حاضرم جان خودم را فدا کنم."  همه چيز اين جامعه (جامعه برآمده از مدينه النبي)، مردم سالارانه است و رکن اساسي آن عبارت و اصل اساسي قرآن است که مي فرمايد «تَعاوَنوا عَلَي البِرِّ وَ التَّقوي». ولي در جامعه ما فقط نظام سياسي اش مبتني بر مردم سالاري است و دولت ها خيلي اعتقادي به مردم سالاري در حوزه هاي ديگر نداشتند.

خود بسيج يک حرکت مردم سالارانه است که يک زماني نمود فرهنگي دارد، يک زماني نمود نظامي دارد و يک زماني هم نمود اقتصاد، علمي و .... بنابراين در فرهنگ هم بايد مردم سالارانه رفتار کنيم اما اين به معني حذف نظارت و حمايت دولت نيست. لازم است که دولت در زمينه ي بسط فرهنگ ديني و اسلامي در جامعه سياست گذاري و عمل کند. ما در اين دوران متأسفانه شاهديم که شعار فرهنگ اسلامي (مثلا در زمينه مد و لباس) داده مي شود اما کاملا غير اسلامي رفتار مي شود.

زماني که گفته مي شود فيلترينگ فايده اي ندارد، خوب گمرکات را هم جمع کنند، چرا که ما مي بينيم با وجود محدوديت هاي گمرکي، خيلي از محصولات قاچاق به راحتي به فروش مي رسد و مردم نيز به از آنها استقبال مي کنند. بنابراين نمي شود سياست يک بام و دو هوا داشته باشيم. اگر مي گوييم بايد نظارت و حمايت دولتي در توليد باشد پس بايد در مقوله فرهنگ هم همين گونه رفتار کرد و نبايد گفت که فرهنگ را به حال خودش رها کنيد. اما متأسفانه چنين اراده اي از جانب مسئولين دولتي مشاهده نمي شود و با اظهار نظرهايي که از سوي مسئولين دولتي شنيده مي شود، خيلي نمي توان در اين زمينه اميدي داشت.

همانطور که مقام معظم رهبري در پيام نوروزي شان فرمودند "بايد هسته هاي مقاومت مردمي، همچنان بار مقاومت در عرصه فرهنگ را هم به دوش بکشند. مقاومتي که با وجود مصائب و آسيب ديدگي هاي فراوان جامعه در مقوله هاي فرهنگي توانسته است مسير تحول در جامعه را هم چنان رو به سوي تحقق اهداف نظام اسلامي قرار دهد و معجزه ي پيروزي فئه قليله بر فئه کثيره را رقم بزند."

انتهاي پيام/

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس